-
دل
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 12:49
دیدگانم به در............ دستهایم رو به آسمان....... و دلم........ و دلم........... و دلم میگیرد این روزها.........
-
فراموشی
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 13:16
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم !می شود! آرام تلقین می کنم حالم ،نه،اصلا خوب نیست تا بعد،بهتر می شود فکری برای این دل آرام غمگین می کنم من میپذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین خود را برای درک این ،صد بار تحسین می کنم کم کم زیادم می روی این روزگار و رسم اوست! این جمله را با تلخی اش ،صد بار تمرین می کنم
-
اشک
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 13:14
اشک ها هم در چشمم نمی مانند قطره قطره ترکم می کنند.......... آهسته تر...........روی زمین خبری نیست........
-
دل من
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 17:14
دلتنگم و تنها... کاش پاره ابری میشد دلم و مهربانی می بارید و نگاهم را با نگاهش آشتی می داد آه که دوستت دارم چه کلام کاملی ست و من دلم چقدر تنگ دوست داشتنه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 00:42
دوستت دارم عاجزانه عاشقانه خالصانه بی بهانه بی نهایت با صداقت تا قیامت
-
چه کسی . . . .
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1388 18:41
می گویند عاقل باشم. انها چه میدانند؟انها که هرگز عاشق تو نبوده اند. چه کسی جز من صدای خنده های دلربای تو را شنیده است؟ چه کسی جز من در نگاه گرم تو غرق گشته است؟ چه کسی جز من اسیر تو بوده است؟ انها چه میدانند؟که تو همه کس منی میگویند عاقلانه فکر کنم.خنده ام میگیرد؛ چگونه میتوانم برای نفس کشیدن به یاد تو،راه رفتن به یاد...
-
رفتن
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 20:48
رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن چشمهایم بی تو بارانی است حرفش را مزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن
-
ماه من
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 10:43
ماه من غصه چرا؟؟ آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد. یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست. ماه من غصه چرا؟؟ تو...
-
چقدر زود
شنبه 13 تیرماه سال 1388 17:57
چقدر زود من و حرفات و عشقمون و دنیا و آرزوهارو چقدر زود خنده هامو گریه هامو دلواپسیهامو چقدر زود.................
-
عشق ؟!؟!؟!؟!؟!؟!
شنبه 13 تیرماه سال 1388 00:30
مثل خطهای موازی افق گرچه نزدیک همیم لیک از هم دوریم من وتو مثل دو برگیم ولی .... تو به یک شاخی و من از شاخه جدا رفته ای اینک اما آیا باز برمیگردی چه تمنای محال چه امید عبثی خنده ام میگیرد اما امید از دست رفته ام را از دست خواهم داد
-
تنهاترین
جمعه 12 تیرماه سال 1388 12:46
توی آسمون دنیا٬ هر کسی ستاره داره چرا وقتی نوبت ماست٬ آسمون جایی نداره واسه من ٬ واسه من تنهایی درده درد هیچکس و نداشتن٬ هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن ٬ دیگه باور کردم این رو که باید تنها بمونم٬ تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم
-
عشق ؟
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 09:19
عشق نبض تر شالیست ، تو هم می دانی روح شب های شمالیست ، تو هم می دانی نه که از مقدم مهمان بدمان می آید دردمان سفره ی خالیست ، تو هم می دانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 18:08
صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای، جنگل را بیابان میکنند دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند صحبت از پژمردن یک برگ نیست فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست در کویری سوت...
-
من - تو - ما
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 12:32
امشب... من برای خودم یک لیوان شراب با طعم ملس بی تفاوتی ریختم... شمعها را روشن کردم... بهترین لباسم را به تن کردم ... درست در وسط اتاق خواب ... آنجا که عمیق ترین نقطه زندگیم است... در تنهایی مطلق برای خودم جشن گرفتم... و با بی صداترین آهنگ عالم با صدایی بلند رقصیدم! امشب خاطره و عقل و شعور را لابلای کتابهایم حبس...
-
دست دوست
شنبه 6 تیرماه سال 1388 20:26
وقتی دست گرم خود را به سمت کسی دراز می کنیم و او به سردی جواب می دهد نباید نگران باشیم. باید بدانیم که سرمای دست او به ما منتقل نمی شود بلکه برعکس این گرمای محبت ماست که نهایتا بر وجود او غالب خواهد شد.
-
لیله الرغائب
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 13:06
لیله الرغائب نزدیک است؛ آرزوهایت را به خط کن در میان آرزوهایت بخواه تا در سایه سار یکتایی اش جان تازه کنی. آرزو کن که زنجیر یاد و محبتش همواره بر گردنت باشد آرزو کن که به آنچه داری طرب کنی و هرگز تیغ روزگار بر رویت تیز نشود. آرزو کن آنقدر از غرور و سرسختی سهم ات نشود که دلی را برنجانی که تیغ از زخم بیرون می آید اما...
-
برد یا باخت!؟
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 12:52
یادت می یاد گفتی من عشق تو رو به دل دارم دروغ می گفتی اما من راست راستکی دوست دارم سر به سرم گذاشتی و چند روزی موندگار شدی گفتی که همدمم می شی همرنگ روزگار شدی چشمات به من دروغ می گفت اما بازم می خواستمت وقتی که رفتی به سفر باز به انتظار نشستم پیش خودم دلم میگفت که بر میگردی از سفر بر گشتی اما چه جوری دستت تو دست یه...
-
تنها
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 12:46
تکاپوی عبوری بی صدا چشمانت را خواهی بست اما ستاره های نگاه من با خاک همصدا می گریند آنسوی پلی که فاصله در نگاه ، می شکند بیدار خواهی شد و دستانت احساس تنهایی ترا باور می کند اگر باید رفت ، خواهم ماند.
-
عشقت نمیره از سرم!!!!!
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 17:38
تو با منی هرجا برم مهر تو بند جونمه عشقت نمیره از سرم تو پوست و استخونمه یکدم اگه نبینمت یه دنیا دلتنگت میشم نگاه دریایی تو آبیه روی آتیشم واست دلم واست تنم واست تمام زندگیم از تو دوباره من شدم با تو تموم شد خستگیم نم نم بارون چشام گواه عشق پاکمه همنفس قسمت من دوست دارم یه عالمه قشنگ ترین خاطره هام با تو و از تو گفتنه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 17:33
دلم گرفته......................... کاش بودی تا دلتنگی رو با تو تقسیم میکردم اما حالا......................................................
-
مثل ستاره
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 17:32
تو مثل ستاره پر از تازگی بودی و نور و در دستت انگشتری بود از عشق و پاکیزه مثل درختی که از جنگل ابر برگشته باشد سرآغاز تو مثل یک غنچه سرشار پاکی زمین روشنی تو را حدس می زد تو بودی هوا روشنی پخش می کرد و من هر گلی را که می دیدم از دستهای تو آغاز می شد و آبی که از بیشهی دور می آمد آرام بوی تو را داشت من از ابتدای تو...
-
جرم عاشقی
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 17:10
به جرم عشق تو صد زخم کاری بر جگر دارم جگر سهل است گر خونم بریزی دوستت دارم GetBC(305);
-
نقش تو !!!
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 19:11
پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1386 18:02
کاش می شد تو عینه سختی بازم عاشق بمونیم شرایط زندگی با سرنوشت و مقدرات ما را به راههای باریک می کشاند.
-
تو را دوست دارم!
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 16:21
تو را دوست دارم نگاهت را ، کلامت را و آغوش مهربانت را تو را دوست دارم به اندازه تمام رنگهای زیبای دنیا نه کم است به اندازه تمام زیباییهای دنیا نه باز هم کم است تو را به اندازه تمام دنیا دوست دارم من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس کردم در هر نفسم عطرت را حس کردم و با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را زندگی کردم دیگر در پس...
-
دوست
سهشنبه 11 مهرماه سال 1385 19:45
برای پیدا کردن دوست بایدیک چشم را بست ولی برای نگه داشتن آن هر دوچشم را
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 01:32
سلام به همه دوستای خوبم معذرت می خواهم که چند وقتی بود آپ نکرده بودم اگه وقت کنم مرتب آپ می کنم گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مردادماه سال 1385 10:18
می شه از صدای تو به غربت خزون رسید می شه از نگاه تو به وادی جنون رسید می شه با بوسه ی تو شراب غم رو سر کشید می شه با دستای تو رو غصه ها یه خط کشید می شه تو چشای تو صداقت و پاکی رو دید می شه تو هوای تو بی دغدغه نفس کشید می شه در سکوت تو نغمه ی قاصدک شنید می شه در کنار تو طعم محبت و چشید می شه توی خواب تو یه عالمه آرزو...
-
عشق
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 18:05
من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا و دیگری وجود تو من در این دنیا دو چیز می خواهم تو و دیگری خوشبختی تو آری آغاز دوست داشتن زیباست گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست.
-
گناه
شنبه 24 تیرماه سال 1385 10:27
در این دنیا نکردم من گناهی فقط کردم به چشمانت نگاهی اگر باشد نگاه من گناهی مجازاتم بکن هر طور که خواهی