بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم و شور انگیز و شوق آلود به دامان شقایق ها بیاویزم بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی بنای سنگی غم را فرو ریزم بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها و حافظ وار بر گرد فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم ... سلام مهربون . ممنون که به خلوت تنهاییم سرزدی . من آپ هستم . به من سربزن .
بیا دست قشنگ مهربانت را عصایی کن که برخیزم
و شور انگیز و شوق آلود به دامان شقایق ها بیاویزم
بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی
بنای سنگی غم را فرو ریزم
بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها و حافظ وار
بر گرد فلک
طرحی دگر از عشق اندازم
و نقش دیگری
ریزم ...
سلام مهربون . ممنون که به خلوت تنهاییم سرزدی .
من آپ هستم . به من سربزن .
شعر زیبایی بود بازم از اینا داری؟اگه داری یه چند تایی بذار باشه؟